رخی بر این باورند که بیلان دین در طول تاریخ، منفی بوده است. اینها به عملکرد خشونتبار دینداران در اطراف و اکناف عالم اشاره میکنند و چنین نتیجهای را میگیرند. اگر از منظر دیگر به جریان دین در طول تاریخ بنگریم، شاید به نتیجه دیگری برسیم. از عرفان تا عرف حضرت شعیب با کمفروشی مبارزهای مستدل کرد و نشان داد که کمفروشی یعنی استثمار انسان از انسان. برای نمونه اگر قیمت واقعی فرشی را کمتر از آنچه که هست ارزیابی کنیم، درواقع این استثمار و سرکوب دخترانی است که این فرش را بافتهاند. مرحوم طالقانی در پرتوی از قرآن در تفسیر سوره مطففین به نیکی استدلال انبیا را توضیح داده است. حال ملاحظه میکنیم که این استدلال در مبارزه با کمفروشی، سیری را در تاريخ طی کرد و حالا به عرفی تبدیل شده که در تمام بنادر، فرودگاهها و مؤسسات گمرکی، دستگاههای دقیق اندازهگیری وجود دارد که کم و زیاد نميشود. درواقع این مقوله عرفی که همه بشریت آن را بهعنوان يك ارزش پذيرفته است، ناشی از عرفان و استدلالی است که انبیا مطرح کرده و پای آن رنجها و مرارتها کشیدهاند تا امروز این نعمت اندازهگیری به عرف جاری و حتی قانون تبدیل شود. نمونه دوم اينكه حضرت لوط مبارزه مستدلي را با عرف بدي آغاز كرد و برای آنها استدلال نمود که استمرار در چنین عملی، باعث حذف بخشی از بشریت یعنی زنان از جامعه میگردد و جریان تکامل به بنبست رسیده و نیروهای مولده که در رأس آن انسان است، کمرنگ و بیرنگ و در نهایت منتفی میگردد. این فداکاری حضرت لوط تا آنجا بودکه حتی برای مقابله با این سنت میرا و زوالیابنده، به آنها میگفت بیایید با دختران من ازدواج کنید، اما آنها برنمیتافتند. گفتوگوی حضرت لوط با آنها، یک گفتوگوی مسالمتآمیز بود، ولی بر سر آن مردم در تاریخ آن آمد که همه میدانیم. این عرفان و استدلال حضرت لوط، در بستر تاریخ و در تداوم آن، به سنت زشت و نادرستي تبدیل شد که امروزه جهانیان از آن بیزارند؛ هرچند گرایشاتی در بعضی کشورها دیده میشود كه بحث مستقلي را ميطلبد اما روانشناسان معتقدند که این گرایش به تدریج، از بین خواهد رفت. اگر از این منظر به دین در طول تاریخ بنگریم، آيا دین در حال زوال است یا رونق؟ امروزه به لحاظ علمی یا به لحاظهای دیگر، کسی یارای استدلال برای بدبودن این عمل نادرست را ندارد ولی انبیا توانستند به مقابله با آن برخیزند و بدیها و عوارض منفی آن را به مردم نشان دهند. آری، این عرفان بود که در بستر تاريخ به عرف جاری تبدیل شد و سزاوار است كه زحمات پیامبران را ارج نهیم. نمونه سوم اينكه پیامبران در طول تاریخ با دروغگویی مبارزه کرده و استدلال کردهاندکه دروغگویی، تحریف واقعیت و تاریخ است و در هر تحریفی، دو طبقه شکل میگیرد که طبقهای استثمار میشود و طبقهای استثمار میکند. از آنجا كه انبیا اساس دین را واقعگرایی اعلام کردند، در این راستا بود که دروغ يا تحريف تاريخ سنت بدی تلقی شد. اگر به سیر دروغ و دروغگويي در تاریخ بنگریم، امروز در کشوری مثل امریکا با 300 میلیون نفر جمعیت، قانون اساسی خود را به نحوی نوشتهاند که اگر رئیسجمهور امریکا دروغی بگوید، از ریاستجمهوری عزل میشود. بدین سان میبینیم که دروغ، به صورت یک عرف بد، جریان پیدا کرده و این یکی از دستاوردهای انبیا و دینداران در طول تاریخ بوده که به صورت یک ارزش بدیهی درآمده است. فردوسی علیهالرحمه میگوید: به جز راستی کس نجوید ز دین. متأسفانه دستاورد رنسانس در غرب را نتیجه تفکر غرب میدانند. درحالیکه اساس دین، واقعگرایی و تجربهگرایی است که در صدر اسلام موجب آن توسعه بزرگ شد. اساس رنسانس هم همین واقعگرایی و تجربهگرایی بود. به جای اینکه در اتاق دربسته بنشینیم و ببینیم فیل چند دندان دارد، باید واقعگرا باشیم، تجربه کنیم و دندانهای فیل را بشماریم، یا عمق رودخانه را اندازه بگیریم. نیکسون ـ رئیسجمهور اسبق امریکاـ در کتاب خود با عنوان «لحظه را دریاب» مینویسد باید بپذیریم که رنسانس در غرب، محصول سرازیرشدن علوم و فنون دنیای اسلام به غرب بود. باشد كه اين يادداشت مختصر سرآغاز گفتماني شود و از خوانندگان محترم استدعا داريم با آن برخورد فعال كنند.
نظرات